دل نوشته عمره دانشجویی؛
اینجا قطعه ای از بهشت روی زمین است برای ما آدمیان سر و پا تقصیر...

۱۳۹۸/۱۲/۱۷ ۱۱:۴۱:۰۱

روزها سپری شد و لحظه موعود فرا رسید. از خیابان های مدینه عبور می کردیم از پس هر پیچی و با گذر از روی هر پلی به یاد ایستگاه سلام «مشهد الرضا» چشم به آن طرف ها دوخته بودیم...

روزها سپری شد و لحظه موعود فرا رسید. از خیابان های مدینه عبور می کردیم از پس هر پیچی و با گذر از روی هر پلی به یاد ایستگاه سلام «مشهد الرضا» چشم به آن طرف ها دوخته بودیم تا بتوانیم دست ادبی بر سینه بگذاریم و سلامی از دل با حبیب خدا داشته باشیم، اما حیف که ساختمان های بلند اجازه نمی داد جز مناره های مسجد نگاهی به حرم داشته باشیم.

لحظات انتظار رو به آخر بود. بعد از غسل زیارت و کمی استراحت آماده حرکت به سمت مسجد النبی و قبرستان بقیع شدیم. عبور از چند کوچه در بین هتل های اطراف حرم و بالاخره دیدم آنچه را که ماه ها در انتظارش بودم. گنبد سبز حرم پیامبر(ص) چنان محومان کرد که از اطراف بریدیم و تنها «السلام علیک یا رسول الله» بود که بر لبانمان جاری شد،بماند آنچه که بر دل هایمان رفت...

یکی از دعاهایمان این بود که خدایا! هر آرزومندی را که شوق حضور در این قطعه بهشتی دارد را به آرزویش برساند.

از کنار حرم عبور کردیم، دل در صفای حبیب خدا شستشو دادیم! از کوچه های بنی هاشمِ ذهنمان گذشتیم! از کنار خانه امام علی(ع)، از کنار مناجات شبانه امیر مومنان(ع) گذشتیم و حالا آنچه در روبرو بود، بقیع بود و آنچه ناگهان آتش بر دل زد نامی بود که روحانی کاروان از آن یاد کرد:« السلام علیک یا فاطمه الزهرا...»

هق هق بچه ها، اشک هایی که در سکوت ریخته شد، گوشه ای از لحظات زیبای اولین زیارت بود. گفتیم زیارتنامه حضرت زهرا(س) را بخوانیم، هنوز اول راه بودیم که بچه ها سکوت را رها کردند و با ملائک آسمان هم نوا شدند. همه پرواز بر فراز بقیع و مسجد النبی را آرزو کردند. می خواستند از ملائک بپرسند مزار دختر پیامبر(ص) این یگانه بانوی عالم بشریت کجاست؟ اما چه کنیم که هنوز فاطمه(س) مظلوم است، هنوز هم مانند شب اول وفاتش باید آرام گریه کرد، هنوز اسمش را نباید بلند گفت هنوز هم مزارش را نباید نشان داد...

سلامی بر امام حسن (ع) و مظلومیتش کردیم. از پیکر تیر خورده اش یاد کردیم و به غربتش در شهرش گریستیم. از حضرت سجاد (ع) با تمام ذکرهایش و از مناجات های شبانه اش در کنار مزار رسول خدا (ص) سخن گفتیم و چه خوب با وفا بود پسر که تا وقتی زنده بود به زیر سایه نرفت و بعد از شهادتش تاکنون به یاد پدر سایبانی انتخاب نکرد.

به شکافنده علوم به محمد باقر (ع) سلام کردیم به کسی که وقایع کربلا را از نزدیک مشاهده کرد و بارها به دنبال عمه اش زینب (س) گریان دوید. به حضرت صادق(س) سلام کردیم. از زنده کردن شیعه توسط او یاد کردیم و درودی فرستادیم بر همه فداکاری هایی که برای حفظ تشیع از جان و دل به انجام رسانیدند.

رویایی را که در حال دیدن بودیم با نماز در روضه رضوان تکمیل کردیم. حالا در بین مزار پیامبر(ص) و منبر ایشان در اوج هستیم! حال خوشی بود و شکی نیست اینجا قطعه ای از بهشت بر روی زمین است برای ما آدمیان سر و پا تقصیر.

خدایا حال خوشمان را افزون و دل هایمان را در جوار آخرین فرستاده ات جلا ببخش. آمین یا رب العالمین!

نویسنده: مهدی کشاورزیان،زائر عمره دانشجویی

ارسال نظر